شهید عبدالحمید حسینی + عکس
«ایستادگی در مقابل دشمنان مقتدر و مسلط، زورگوی ظالم و پرروی گستاخ... همان کاری است که مردم ما کردند و عظمت ملت ما بهخاطر همین شهادت جوانان شما و شجاعت فرزندانتان بود.» (از بیانات رهبر انقلاب) در ادامه، مختصری از زندگینامه یک تن از شهدایی که در تاریخ ۱۳ اردیبهشتماه به فیض عظمای شهادت نائل آمده را میخوانیم.

شهید عبدالحمید حسینی
تاریخ تولد: ۱۳۴۱
تاریخ شهادت: ۱۳ اردیبهشت ۱۳۶۱
محل تولد: شیراز
طول مدت حیات: ۲۰ سال
محل شهادت: فکه
مزار شهید: شیراز
• شهید عبدالحمید حسینی، سال ۱۳۴۱ش در شهر شیراز در یک خانواده مذهبی چشم به جهان هستی گشود. عبدالحمید پس از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی به رهبری مقتدرانه حضرت امام خمینی (ره) به عضویت نهاد مقدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و چند مدتی محافظت سیدعلیاصغر دستغیب (برادر شهید محراب عبدالحسین دستغیب) را به عهده گرفت. حسینی، مدتی هم در کردستان مشغول مبارزه با اشرار و ضدانقلاب بود تا اینکه سرانجام در تاریخ سیزدهم اردیبهشتماه سال ۱۳۶۱ هجری شمسی در عملیات بیتالمقدس در فکه - در سن بیست سالگی - به فیض عظیم شهادت رسید.
این شهید عزیز عاشق امام زمان (عج) بود و هنگامی که نام مبارک آن حضرت را میشنید بهعنوان احترام بلند میشد و ارادت خاصی نسبت به آن حضرت روا میداشت. شهید عبدالحمید حسینی در وصیتنامه خود وصیت میکند که شبانه من را به خاک بسپارید و پنج نفر در تشیع جنازه من شرکت بکنند: «پدرم، جناب علیاصغر دستغیب [و سه تن از دوستان شهید] و بر قبرم بنویسید: پاسدار فدایی امام زمان (عج).»
پاسدار شهید فدایی امام زمان (عج)، عبدالحمید حسینی جوانی باایمان، باتقوا، مجاهد، بااخلاق و با درک و شعور بالا و عالم و عامل به علم خود بود و فلسفه شهادتش بنا به قول مجاهدین همراهش، ایثار و فداکاری و ازخودگذشتگی و نجات همرزمانش از چنگال دژخیمان بعثی بود که با تیر ظلم و جور، به درجه رفیع شهادت نائل شد.
فرازی از مناجات شهید:
دعایم این است که خدایا تا مهدی (عج) را ندیدهام مرا از دنیا مبر. آقایم، مولایم، خدا شاهد است در آزادسازی آبادان ما نبودیم که جنگیدیم. تو بودی آقا. آقا با چه رویی تو را صدا کنم و با کدامین آبرو تو را بخوانم؟ ای منجی صبحدم، تا انقلابت و تا قیامت، خمینی را برای ما و عباد صالح خدا نگهدار...»
ميثم جان! به خدا فكر كن؛«بابا رفت»...
درسهايي از شهيد وراميني براي همه فرزندان ايران:
2نامه مهم از مردي كه عاشقانه زيست و عارفانه به شهادت رسيد
ميثم جان! به خدا فكر كن؛«بابا رفت»...****
نامه اي به فرزند خردسالش
بسم الله الرحمن الرحيم
خدمت ميثم كوچولو سلام عرض مي كنم و از خدا مي خواهم كه تو يادگارم را در زير سايه خود حفظ نمايد و خود او نگهدار تو باشد. آره ميثم جان، بابا رفت به صحراي كربلاي ايران، خوزستان داغ تا شايد درد حسين(ع) را با تمام گوشت و پوستش حس كند. بابا رفت تا شايد بوي خون حسين(ع) به مشامش برسد، بابا رفت تا شايد بتواند بر رگ بريده حسين(ع) بوسه بزند. بابا رفت تا شايد بتواند با خون ناقابلش راه كربلا را براي تمام دلهايي كه هواي كربلا دارند باز بكند. بابا رفت تا شايد ديگر برود و پهلوي تو نباشد اما اين را بدان كه همه چيز ناپايدار است، چه براي تو و چه براي من. تنها چيزي كه باقي مي ماند و قابل اتكا است، خداست.
ميثم جان سال گذشته در چنين روزي ساعت چهار صبح به دنيا آمدي. يكسال از عمرت گذشت. چه بسا در چنين روزي كه روز به دنيا آمدن تو است بابا پهلوت نباشد اما هيچ عيبي نداره، خداي بابا كه تو را دوست دارد كه هست. پس ناراحت نباش و هميشه به خدا فكر كن تا دلت آرام باشه پس: «بابا رفت »
برويد دنبال كارتان
هوا خيلي سرد بود. از بلندگو اعلام كردند جمع شويد جلوي تداركات و پتو بگيريد. فرماندهي گردان با صداي بلند گفت: «كي سردشه؟»
همه جواب دادند: «دشمن فرمانده.»
گفت: «احسنت، احسنت. معلوم ميشود هيچ كدام سردتان نيست.
بفرماييد برويد دنبال كارهايتان. پتويي نداريم كه به شما بدهيم!»
منبع :فرهنگ جبهه _ شوخ طبعي ها جلد 3 صفحه ي 52
بهترین سیب ها
برادر رزمندۀ شوخ طبعي با ما بود و به ديگران روحيّه مي داد. هميشه داخل صندوق ميوه ها ( سيب يا پرتقال ) را مي گشت، كوچكترين و چروكيده ترين آنها را بر مي داشت و مي گفت: « به نظر شما اين ميوه به درد نخور نصيب كيست؟ » همه مي گفتند: « نصيب كيسه زباله. » او بلافاصله با دقّت تمام آن را مي خورد و مي آموخت كه بهترين سيب ها براي رزمندگاني است كه ديرتر مي آيند!
شهید برونسی و استفاده نکردن شخصی از بیت المال
بیشتر از من عبدالحسین هول کرد.بچه را که داشت به شدت گریه می کرد،بغل گرفت.
از خانه دوید بیرون.چادر سرم کردم و دنبالش رفتم.ماتم برد وقتی دیدم دارد می رود طرف خیابان.
تا من رسیدم به اش،یک تاکسی گرفت.
درآن لحظه ها،ماشین سپاه جلوی خانه پارک بود.

مجلس سینهزنی که با خنده تمام شد
نمازهای جماعت از باصفاترین و جذابترین و معنویترین لحظات حضور در جبهه بود؛ هر نماز، وضعیت خاص خودش را داشت و هیچ کدام از نمازهای یومیه که به جماعت برپا میشد، شبیه روز قبل نبود؛ ذکرهای باصفا، رکوعها، سجدههای با توجه، دعای دستهای با کرامت و بالاخره تعقیبات و نوافل و گاه ذکر مصیبت و سینهزنی...
![]()
ذکر مصیبت، به طور معمول توسط روحانی با صفایی که امام جماعت هم بود، اجرا میشد و به فراخور، دوستانی که ته صدایی داشتند و در مداحی توان و ذوقی به مداحی و نوحهخوانی میپرداختند.
شبی که حسابی هوس دست انداختن بچهها را کرده بودم، تصمیم گرفتم حالی به جماعت نمازگزار بدهم. حاج آقا شروع به ذکر مصیبت کرد، کمکم خودم را به کنار ایشان رساندم و منتظر نشستم. حاج آقا با سر و اشاره پرسید «میخونی؟» من هم سرم را به علامت تأیید تکان دادم.
حاج آقا گریزش را به صحرای کربلا زد و گفت «امشب عزیزمون ما را به فیض اکمل میرسونن» و مجلس رو به من سپرد و کمی عقب نشست.
فانوسها به طور معمول، توسط بچهها خاموش شد و فانوسی که جلویم بود را خودم خاموش کردم؛ دم را خواندم و بچهها تکرار کردند «حسین، حسین، حسین». باز تکرار همان دم و با شور بیشتری و با فریاد زدن کلمه جانم.
بچهها دم مقدس «حسین حسین» را تکرار کردند. چیز بیشتری بلد نبودم، باید یه جوری از مخمصهای که خودم درست کرده بودم، فرار میکردم. فریاد زدم «قربون صداتون، کربلا میخوای، صدا بزن آقا رو...» فریاد حسین حسین بیشتر شد. از فرصت استفاده کرده و از چادر اجتماعات، با سرعت زدم بیرون... برای یه ساعتی بین بچهها آفتابی نشدم.
فردا صبح، بچهها تعریف کردند «که گردان وقتی ذکر حسین حسین رو گفتند، منتظر شدند که مداح ادامه بده، ولی متوجه شدند که اثری از مداح نیست و مجلس با خنده و یک سؤال از همدیگر تمام شد که راستی، کی بود این بچه تخس؟»
خاطرهای از گردان غواصی نوح
روای: عماد سماوات
هدف اصلی جنگ نرم ؛ انحراف از مسیر پیشرفت است.
لذت های زودگذر دنیا
روزی جابر بن عبداللّه انصاری خدمت امام علی علیه السلام بود و آه عمیقی كشید.
امام فرمود: گوئی برای دنیا، اینگونه نفس عمیق و آه طولانی كشیدی ؟
جابر عرض كرد: آری بیاد روزگار و دنیا افتادم و از ته قلبم آه كشیدم .
امام فرمود: ای جابر، تمام لذتها و عیشها و خوشیهای دنیا در هفت چیز است؛
خوردنیها و آشامیدنیها و شنیدنیها و آمیزش جنسی و سواری و لباس
1 - اما لذیذترین خوردنی عسل است كه آب دهان حشره ای به نام زنبور است .
2 - گواراترین نوشیدنیها آب است كه در همه جا فراوان است .
3 - بهترین شنیدنیها غناء و ترنم است كه آن هم گناه است .
4 - لذیذترین بوئیدنیها بوی مشك است كه آن خون خشك و خورده شده از ناف یك حیوان (آهو) تولید می شود.
5 - عالیترین آمیزش ، با همسران است و آن هم نزدیك شدن دو محل ادرار است .
6 - بهترین مركب سواری اسب است كه آن هم (گاهی ) كشنده است .
7 - بهترین لباس ابریشم است كه از كرم ابریشم به دست می آید.
دنیائی كه لذیذترین متاعش این طور باشد انسان خردمند برای آن آه عمیق نمی كشد.
جابر گوید: سوگند به خدا بعد از این موعظه دنیا در قلبم راه نیافت.
بحارالانوار جلد 17
مشتهای پولادین
« مشتهای پولادین » عنوان پادكستی است از بیانات حضرت آیتالله العظمی خامنهای دربارهی تهدید اخیر آمریكا و دستنشاندگانش. این سخنان امروز در دانشگاه افسری امام علی علیهالسلام بیان شد:
ما اهل تجاوز به هيچ ملتى و هيچ كشورى نيستيم؛ ما هرگز اقدام به جنگ خونين نميكنيم - ملت ايران اين را به اثبات رسانده است - اما ما ملتى هستيم كه هرگونه تجاوز را، بلكه هرگونه تهديد را، با استوارى و با قدرت كامل پاسخ خواهيم داد. ما ملتى نيستيم كه بنشينيم تماشا كنيم قدرتهاى پوشالىِ مادى كه از درون كرمخورده و موريانهخوردهاند، ملت استوار و پولادين ايران را تهديد كنند. ما در مقابل تهديد، تهديد ميكنيم.
هر كسى فكر تجاوز به جمهورى اسلامى ايران در مخيلهاش خطور كند، بايد خود را آمادهى دريافت سيلىهاى محكم و مشتهاى پولادين كند؛ از سوى ملت مقتدر ايران، از سوى نيروهاى مسلح؛ ارتش جمهورى اسلامى ايران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامى و بسيج مردمى، و پشت سر همه، ملت بزرگ ايران. و بدانند؛
هم آمريكا بداند، هم دستنشاندگانش بدانند، هم سگ نگهبانش رژيم صهيونيستى در اين منطقه بداند؛ پاسخ ملت ايران به هرگونه تعرضى، هرگونه تجاوزى، بلكه هر گونه تهديدى، پاسخى خواهد بود كه از درون، آنها را از هم خواهد پاشيد و متلاشى خواهد كرد.










چرا یادگار جنوب؟