فرهنگ رزمندگان عاشورایی بود
فرهنگ رزمندگان عاشورایی بود
یکشنبه 18 آبان ماه 1359 مصادف شده بود با اول محرم 1401، یعنی تنها 40 روز از تهاجم رسمی عراق به مرزهای قانونی جمهوری اسلامی ایران میگذشت و این تهاجم تا یکشنبه 23 مرداد ماه 1367، اول محرم1409 جبهه نُه بار، ماه عزای محرم را تجربه کرد.
ادامه مطلب
کوهنوردی رهبر انقلاب، دو روز پس از حادثه یازده سپتامبر و واکنش های جالب مردم
رهبر انقلاب اسلامي، در حالي به روال هميشگيِ جمعه ها به كلكچال آمده بودند كه تنها دو روز پيش از آن، به تعبير سران كاخ سفيد، دنيا وارد مرحله تازه اي شده بود! اضطراب عجيبي همه را فراگرفته بود و هركس به نوعي سعى داشت آنچه رخ داده را تحليل و آينده مبهم پيش روى را پيش بيني كند. اما آقا، صبح جمعه، پيش از اذان صبح به تپه نورالشهداء رفته بودند، چه بسا نماز صبح را در جوار شهداى گمنام كه تازه تدفين شده بودند خوانده و بعد به سمت اردوگاه كلكچال صعود كرده بودند

« شجره نامه رهبر انقلاب اسلامی ایران حضرت آیت الله خامنه ای»
عبرت های عاشورا از زبان امام خامنه ای
عشق یعنی ...
عشق یعنی لا فتی الا علی عشق یعنی رهبرم سید علی
عبرت های عاشورا از زبان امام خامنه ای
متن کامل بیانات امام خامنه ای در خطبههاى نمازجمعه تهران (سایت رهبری) 1377/02/18
در خطبهى اوّل، بحثى دربارهى ماجراى عاشورا عرض مىكنم. اگرچه در این زمینه، بسیار سخن گفته شده است و ما هم عرایضى كردهایم؛ اما هرچه اطراف و جوانب این حادثهى عظیم و مؤثّر و جاودانه بررسى مىشود، ابعاد تازهتر و روشنگریهاى بیشترى از آن حادثه آشكار مىشود و نورى بر زندگى ما مىتاباند.
در مباحث مربوط به عاشورا، سه بحثِ عمده وجود دارد:
یكى بحث علل و انگیزههاى قیام امام حسین علیهالسّلام است، كه چرا امام حسین قیام كرد؛ یعنى تحلیل دینى و علمى و سیاسى این قیام. در این زمینه، ما قبلاً تفصیلاً عرایضى عرض كردهایم؛ فضلا و بزرگان هم بحثهاى خوبى كردهاند. امروز وارد آن بحث نمىشویم.
بحث دوم، بحث درسهاى عاشوراست كه یك بحث زنده و جاودانه و همیشگى است و مخصوص زمان معیّنى نیست. درس عاشورا، درس فداكارى و دیندارى و شجاعت و مواسات و درس قیام للَّه و درس محبّت و عشق است. یكى از درسهاى عاشورا، همین انقلاب عظیم و كبیرى است كه شما ملت ایران پشت سر حسین زمان و فرزند ابىعبداللَّه الحسین علیهالسّلام انجام دادید. خود این، یكى از درسهاى عاشورا بود. در این زمینه هم من امروز هیچ بحثى نمىكنم.
بحث سوم، دربارهى عبرتهاى عاشوراست كه چند سال قبل از این، ما این مسأله را مطرح كردیم كه عاشورا غیر از درسها، عبرتهایى هم دارد. بحث عبرتهاى عاشورا مخصوص زمانى است كه اسلام حاكمیت داشته باشد. حداقل این است كه بگوییم عمدهى این بحث، مخصوص به این زمان است؛ یعنى زمان ما و كشور ما، كه عبرت بگیریم.
ما قضیه را اینگونه طرح كردیم كه چطور شد جامعهى اسلامى به محوریّت پیامبر عظیمالشّأن، آن عشق مردم به او، آن ایمان عمیق مردم به او، آن جامعهى سرتاپا حماسه و شور دینى و آن احكامى كه بعداً مقدارى دربارهى آن عرض خواهم كرد، همین جامعهى ساخته و پرداخته، همان مردم، حتّى بعضى همان كسانى كه دورههاى نزدیك به پیامبر را دیده بودند، بعد از پنجاه سال كارشان به آنجا رسید كه جمع شدند، فرزند همین پیامبر را با فجیعترین وضعى كشتند؟! انحراف، عقبگرد، برگشتن به پشت سر، از این بیشتر چه مىشود؟!
زینب كبرى سلاماللَّهعلیها در بازار كوفه، آن خطبهى عظیم را اساساً بر همین محور ایراد كرد: «یا اهل الكوفه، یا اهل الختل و الغدر، أتبكون؟!». مردم كوفه وقتى كه سرِ مبارك امام حسین را بر روى نیزه مشاهده كردند و دختر على را اسیر دیدند و فاجعه را از نزدیك لمس كردند، بنا به ضجّه و گریه كردند. فرمود: «أتبكون؟!»؛ گریه مىكنید؟! «فلا رقات الدمعه ولاهدئت الرنه»؛ گریهتان تمامى نداشته باشد. بعد فرمود: «انّما مثلكم كمثل التى نقضت غزلها من بعد قوة انكاثا تتّخذون ایمانكم دخلاً بینكم». این، همان برگشت است؛ برگشت به قهقرا و عقبگرد. شما مثل زنى هستید كه پشمها یا پنبهها را با مغزل نخ مىكند؛ بعد از آنكه این نخها آماده شد، دوباره شروع مىكند نخها را از نو باز كردن و پنبه نمودن! شما در حقیقت نخهاى رشتهى خود را پنبه كردید. این، همان برگشت است. این، عبرت است. هر جامعهى اسلامى، در معرض همین خطر هست.
امام خمینىِ عزیز بزرگ ما، افتخار بزرگش این بود كه یك امّت بتواند عامل به سخن آن پیامبر باشد. شخصیت انسانهاى غیر پیامبر و غیر معصوم، مگر با آن شخصیت عظیم قابل مقایسه است؟ او، آن جامعه را به وجود آورد و آن سرانجام دنبالش آمد. آیا هر جامعهى اسلامى، همین عاقبت را دارد؟ اگر عبرت بگیرند، نه؛ اگر عبرت نگیرند، بله. عبرتهاى عاشورا اینجاست.
ما مردم این زمان، بحمداللَّه به فضل پروردگار، این توفیق را پیدا كردهایم كه آن راه را مجدّداً برویم و اسم اسلام را در دنیا زنده كنیم و پرچم اسلام و قرآن را برافراشته نماییم. در دنیا این افتخار نصیب شما ملت شد. این ملت تا امروز هم كه تقریباً بیست سال از انقلابش گذشته است، قرص و محكم در این راه ایستاده و رفته است. اما اگر دقّت نكنید، اگر مواظب نباشیم، اگر خودمان را آنچنان كه باید و شاید، در این راه نگه نداریم، ممكن است آن سرنوشت پیش بیاید. عبرت عاشورا، اینجاست.
اوّلاً حادثه را باید فهمید كه چقدر بزرگ است، تا دنبال عللش بگردیم. كسى نگوید كه حادثهى عاشورا، بالاخره كشتارى بود و چند نفر را كشتند. همانطور كه همهى ما در زیارت عاشورا مىخوانیم: «لقد عظمت الرّزیّه و جلّت و عظمت المصیبة»، مصیبت، خیلى بزرگ است. رزیّه، یعنى حادثهى بسیار بزرگ. این حادثه، خیلى عظیم است. فاجعه، خیلى تكان دهنده و بىنظیر است.
براى اینكه قدرى معلوم شود كه این حادثه چقدر عظیم است، من سه دورهى كوتاه را از دورههاى زندگى حضرت ابىعبداللَّهالحسین علیهالسّلام اجمالاً مطرح مىكنم. شما ببینید این شخصیتى كه انسان در این سه دوره مىشناسد، آیا مىتوان حدس زد كه كارش به آنجا برسد كه در روز عاشورا یك عده از امّت جدّش او را محاصره كنند و با این وضعیت فجیع، او و همهى یاران و اصحاب و اهل بیتش را قتلعام كنند و زنانشان را اسیر بگیرند؟
این سه دوره، یكى دوران حیات پیامبر اكرم است. دوم، دوران جوانى آن حضرت، یعنى دوران بیستوپنجسالهى تا حكومت امیرالمؤمنین است. سوم، دوران فترت بیست سالهى بعد از شهادت امیرالمؤمنین تا حادثهى كربلاست.
در دوران حیات پیامبر اكرم، امام حسین عبارت است از كودك نور دیدهى سوگلى پیامبر. پیامبر اكرم دخترى به نام فاطمه دارد كه همهى مردم مسلمان در آن روز مىدانند كه پیامبر فرمود: «انّ اللَّه لیغضب لغضب فاطمة»؛ اگر كسى فاطمه را خشمگین كند، خدا را خشمگین كرده است. «و یرضى لرضاها» اگر كسى او را خشنود كند، خدا را خشنود كرده است. ببینید، این دختر چقدر عظیمالمنزله است كه پیامبر اكرم در مقابل مردم و در ملأ عام، راجع به او اینگونه حرف مىزند. این مسألهاى عادّى نیست.
پیامبر اكرم این دختر را در جامعهى اسلامى به كسى داده است كه از لحاظ افتخارات، در درجهى اعلاست؛ یعنى علىبنابىطالب علیهالسّلام. او، جوان، شجاع، شریف، از همه مؤمنتر، از همه باسابقهتر، از همه شجاعتر و در همهى میدانها حاضر است. كسى است كه اسلام به شمشیر او مىگردد؛ هر جایى كه همه در مىمانند، این جوان جلو مىآید، گرهها را باز مىكند و بنبستها را مىشكند. این داماد محبوب عزیزى كه محبوبیت او نه به خاطر خویشاوندى، بلكه به خاطر عظمت شخصیت اوست، همسر نودیدهى پیامبر است. كودكى از اینها متولّد شده است و او حسینبنعلى است.
البته همهى این حرفها دربارهى امام حسن علیهالسّلام هم هست؛ اما من حالا بحثم راجع به امام حسین علیهالسّلام است؛ عزیزترین عزیزان پیامبر؛ كسى كه رئیس دنیاى اسلام، حاكم جامعهى اسلامى و محبوب دل همهى مردم، او را در آغوش مىگیرد و به مسجد مىبرد. همه مىدانند كه این كودك، محبوب دلِ این محبوبِ همه است. او روى منبر مشغول خطبه خواندن است كه این كودك، پایش به مانعى مىگیرد و به زمین مىافتد. پیامبر از منبر پایین مىآید، او را در بغل مىگیرد و آرامش مىكند. ببینید؛ مسأله این است.
پیامبر دربارهى امام حسن و امام حسینِ شش، هفت ساله فرمود: «سیّدى شباب اهل الجنّه»؛(64) اینها سرور جوانان بهشتند. اینها كه هنوز كودكند، جوان نیستند؛ اما پیامبر مىفرماید سرور جوانان اهل بهشتند. یعنى در دوران شش، هفت سالگى هم در حدّ یك جوان است؛ مىفهمد، درك مىكند، عمل مىكند، اقدام مىكند، ادب مىورزد و شرافت در همهى وجودش موج مىزند. اگر آن روز كسى مىگفت كه این كودك به دست امّت همین پیامبر، بدون هیچگونه جرم و تخلّفى به قتل خواهد رسید، براى مردم غیرقابل باور بود؛ همچنان كه پیامبر فرمود و گریه كرد و همه تعجّب كردند كه یعنى چه؛ مگر مىشود؟!
دورهى دوم، دورهى بیستوپنجسالهى بعد از وفات پیامبر تا حكومت امیرالمؤمنین است. حسینِ جوان، بالنده، عالم و شجاع است. در جنگها شركت مىجوید، در كارهاى بزرگ دخالت مىكند، همه او را به عظمت مىشناسند؛ نام بخشندگان كه مىآید، همهى چشمها به سوى او برمىگردد. در هر فضیلتى، در میان مسلمانان مدینه و مكه، هر جایى كه موج اسلام رفته است، مثل خورشیدى مىدرخشد. همه براى او احترام قائلند. خلفاى زمان، براى او و برادرش احترام قائلند و در مقابل او، تعظیم و تجلیل و تبجیل و تجلیل مىكنند و نامش را به عظمت مىآورند. جوان نمونهى دوران، و محترم پیش همه. اگر آن روز كسى مىگفت كه همین جوان، به دست همین مردم كشته خواهد شد، هیچ كس باور نمىكرد.
دورهى سوم، دورهى بعد از شهادت امیرالمؤمنین است؛ یعنى دورهى غربت اهل بیت. امام حسن و امام حسین علیهماالسّلام باز در مدینهاند. امام حسین، بیست سال بعد از این مدت، به صورت امام معنوى همهى مسلمان، مفتى بزرگ همهى مسلمانان، مورد احترام همهى مسلمانان، محل ورود و تحصیل علم همه، محل تمسّك و توسّل همهى كسانى كه مىخواهند به اهل بیت اظهار ارادتى بكنند، در مدینه زندگى كرده است. شخصیت محبوب، بزرگ، شریف، نجیب، اصیل و عالم. او به معاویه نامه مىنویسد؛ نامهاى كه اگر هر كسى به هر حاكمى بنویسد، جزایش كشته شدن است. معاویه باعظمتِ تمام این نامه را مىگیرد، مىخواند، تحمّل مىكند و چیزى نمىگوید.
اگر در همان اوقات هم كسى مىگفت كه در آیندهى نزدیكى، این مرد محترم شریفِ عزیزِ نجیب - كه مجسّمكنندهى اسلام و قرآن در نظر هر بیننده است - ممكن است به دست همین امّت قرآن و اسلام كشته شود - آن هم با آن وضع - هیچكس تصوّر هم نمىكرد؛ اما همین حادثهى باورنكردنى، همین حادثهى عجیب و حیرتانگیز، اتّفاق افتاد. چه كسانى كردند؟ همانهایى كه به خدمتش مىآمدند و سلام و عرض اخلاص هم مىكردند. این یعنى چه؟ معنایش این است كه جامعهى اسلامى در طول این پنجاه سال، از معنویت و حقیقت اسلام تهى شده است. ظاهرش اسلامى است؛ اما باطنش پوك شده است. خطر اینجاست. نمازها برقرار است، نماز جماعت برقرار است، مردم هم اسمشان مسلمان است و عدّهاى هم طرفدار اهلبیتند!
.
.
.
.
.
متن کامل بیانات امام خامنه ای در خطبههاى نمازجمعه تهران 1377/02/18





چرا یادگار جنوب؟