آنان که خواب آمریکا را می بینند خدا بیدارشان کند



  آنان که خواب آمریکا را می بینند خدا بیدارشان کند   ( امام خمینی )





آنان که خواب آمریکا را می بینند خدا بیدارشان کند   ( امام خمینی )

روایت «حامد زمانی» از دیدارش با رهبری



ترانه مرگ بر آمریکای شما، مرگ بر آمریکای سال 92 بود/ اگر به این کار حمله نمی‌کردند باید عزا می‌گرفتید/ شما دلسرد نشوید و یکی دیگر هم بسازید






همین امروز دوباره از آن تلفن‌های مشکوک به من شد و گفتند که می‌توانی بروی ماشینت را جلوی در ببینی؛ رفتم دیدم؛ دوباره مثل اینکه زدند و ماشینم را خراب کردند، برای همین با ماشین یکی از دوستان به این جلسه آمدم.

حامد زمانی در مراسم تقدیر از وی که با حضور سردار محمدعلی آسودی، معاون فرهنگی و تبلیغات نماینده ولی فقیه در سپاه در حسینیه نمایندگی ولی فقیه در ستاد کل سپاه و با حضور پاسداران برگزار شد، با اشاره به جمع صمیمی موجود و با بیان اینکه پاسداران شاغل در معاونت فرهنگی و تبلیغات نمایندگی ولی فقیه در سپاه خود دستی بر آتش دارند، افزود: چندی پیش خدمت مقام معظم رهبری حضور یافتم؛ ایشان به بنده لطف داشتند و بنده را مورد تفقد قرار دادند.



وی اضافه کرد: مقام معظم رهبری در این دیدار راجع به ترانه «مرگ بر آمریکا» فرمودند که ترانه مرگ بر آمریکای شما، مرگ بر آمریکای سال 92 بود؛ شنیدم که به این کار زیاد حمله کردند، بگذار حمله بکنند که اگر حمله نمی‌کردند باید عزا می‌گرفتید؛ شما هم دلسرد نشوید و یکی دیگر هم بسازید.



زمانی ادامه داد: من با توجه به تشویق مقام معظم رهبری، کار «گزینه‌های روی میز» را ساختم و دوباره به این بهانه خدمت حضرت آقا رسیدم.



این خواننده محبوب کشورمان با اشاره به فضای حاکم در این دیدار صمیمی افزود: در آن جلسه، دوستان خدمت حضرت آقا گفتند که آقای زمانی تنها هستند و نیاز به حمایت دارند و من همان‏جا عرض کردم که نه من تنها نیستم، بلکه خدا را شکر این قضیه دارد هدایت می‌شود.


زمانی اضافه کرد: من عزت و آبرویم را از این راه به دست آورده‌ام و روزی خود را هم از راه درستش به دست می‌آورم و اصلاً از کسی شکایت ندارم؛ چراکه خدا را شکر، به لطف وجود حضرت زهرا (س) کارها پیش می‌رود و حمایت می‌شود و نه تهیه‏‌کننده‌ای، نه مدیر برنامه‌ای و نه اسپانسری وجود دارد، بلکه کارها به لطف ائمه اطهار (ع) جلو می‌رود.




وی با بیان اینکه به امید خدا اگر این حنجره توفیق داشته باشد تا آخرش پیش می‌رود، اظهار داشت: همین امروز دوباره از آن تلفن‌های مشکوک به من شد و گفتند که می‌توانی بروی ماشینت را جلوی در ببینی؛ رفتم دیدم؛ دوباره مثل اینکه زدند و ماشینم را خراب کردند، برای همین با ماشین یکی از دوستان به این جلسه آمدم.



این خواننده افزود: از این اتفاق‌ها زیاد می‌افتد و من هم عادت کردیم و امیدواریم عاقبت ما ختم به شهادت شود تا از این اتفاق‌ها راحت شویم.


وی با بیان اینکه تحصیلات خود را در رشته علوم سیاسی مقطع کارشناسی و کارشناسی ارشد دانشگاه تهران گذرانده‌ام، افزود: به لحاظ اینکه من در قرائت قرآن فعالیت کرده بودم و مداحی را هم به صورت حرفه‌ای دنبال می‌کردم، دوستان نظر داشتند تا وارد عرصه موسیقی شوم.



زمانی با اشاره به اهمیت موسیقی انقلابی و ارزشی ادامه داد: ما در این حوزه از ابتدای انقلاب هم پیشینه و عقبه درست و حسابی نداشتیم؛ یک‏سری کارهای کلیشه‌ای دهه 60 بود که دائما تکرار می‌شد و حضرت آقا هم تاکید دارند که آن سروده‌ها دوباره باید احیا شود.

این هنرمند متعهد کشورمان افزود: متاسفانه سستی و خلأیی اتفاق افتاده که از دهه 60 تا امروز سرود انقلابی آن‏چنانی نداشته‌ایم و مردم هم با کارهای کلیشه‌ای مواجه بوده‌اند.

وی با بیان اینکه جوانان عموماً کارهای سال‌های ابتدایی انقلاب را پس می‌زنند و این ژانر کارها متاسفانه مخاطب خوبی نداشته است، افزود: تصمیم گرفتیم که این مضامین را با ژانر پاپ و موسیقی که اینک موسیقی روز است آمیخته کنیم؛ البته تا حدی که به شعر لطمه وارد نکند و این هم خودش یک سری ظرافت‌هایی دارد.



زمانی ادامه داد: در همین قسمت، «ای تموم زندگیم فدای تو یا حسین (ع)» از آهنگ گزینه‌های روی میز، اگر دقت کنید موسیقی را در مواجهه با نام امام حسین(ع) خواباندیم و قطع کردیم و یا حتی برای آیه «و ما رمیت اذ رمیت» در همین آهنگ، موزیک را خواباندیم.

وی تصریح کرد: این‏ها یک‏سری ریزه‌کاری و ظرافت‌هایی است که در کار ارزشی باید به آن توجه کرد که خدای نکرده موسیقی ضربه‌ای به محتوای اصلی وارد نکند.



این هنرمند کشورمان با تأکید بر اینکه ما پیشینه‌ای برای این نمونه از کارهای موسیقیایی نداریم که حالا بگوییم ما این الگو را داریم و از این استفاده می‌کنیم، گفت: برای همین می‌گویم که کار به لطف حضرت زهرا (س) پیش می‌رود و خودم هم نمی‌فهمم از کجا کارها هماهنگ می‌شود.



زمانی افزود: برخی دوستان موزیسین و منتقد هم منتظر نشسته‌اند که حامد زمانی یک سوتی کوچک داخل کارهاش رخ بدهد و سریع بزرگش کنند، اما خدا را شکر، به لحاظ تکنیکی تولیدات قوت خودش را داشته است.

وی تصریح کرد: باز هم تأکید می‌کنم بعضی مواقع آنقدر وقت فشرده بوده که جمع و جور کردن کارها، واقعا خیلی سخت شده بود و حتی فرصت بازبینی کارها هم فراهم نمی‌شد.



این هنرمند ادامه داد: سفارش ساخت نماهنگی 10 دقیقه‌ای در مورد حضرت محمد (ص)، آن هم با سه زبان، سه روز قبل از ولادت پیامبر (ص) داده شد؛ من در ابتدا به سفارش‏دهنده یادآور شدم که فقط تهیه شعر این نماهنگ با خصوصیات خواسته شده یک هفته زمان می‌خواهد.

زمانی اظهار داشت: با توکل به خدا، این کار را آغاز کردیم و از همان لحظه شروع کار، همه لوازم آن از قبیل شعر، ملودی و آهنگ‌سازی با هدایت خداوند انجام شد و انصافا هم کار خوبی از آب درآمد؛ مراحل تولید به خوبی پیش رفت و نماهنگ ساخته شد و خدا را شکر به دل مخاطب هم نشسته است.

این هنرمند عرصه موسیقی گفت: ما وظیفه‌ خودمان را انجام می‌دهیم و توقعی هم نداریم؛ اما به قول یکی از بزرگان که می‎گفت شما دارید وظیفه‌تان را انجام می‌دهید و ما هم باید مقابل کار شما وظیفه خودمان را انجام دهیم، تقاضا می‌کنم متولیان فرهنگی و آحاد جامعه از این تولیدات حمایت کنند.



وی اضافه کرد: من با صراحت عرض می‌کنم که ما هیچ چیزی نمی‌خواهیم، جز اینکه متدینان و حزب‌اللهی‌ها، هوای این کارهای ارزشی را داشته باشند و از این کارها حمایت کنند.

زمانی با اشاره به فضای ناسالم فرهنگی و هنری در برخی رسانه‌ها افزود: وقتی خوب نگاه می‌کنید، می‌بینید که امثال حامد زمانی در رسانه‌ها، سایت‎ها، مجلات و نشریات و نظایر آن، بایکوت می‌شوند.

وی تصریح کرد: انواع و اقسام کمپین‌ها علیه این صداها تشکیل شده و فعالیت می‌کنند؛ برای نمونه، پس از اجرای «مرگ بر آمریکا»، انواع و اقسام تهاجم‌های رسانه‌ای در قالب کمپین‌ها و نقدها به این اثر و خواننده‌ آن انجام شد.



این خواننده محبوب کشورمان اظهار داشت: بنده به اتفاق دوستان اسناد این تهاجم رسانه‌ای را جمع‌آوری کردیم؛ از VOA و BBC فارسی گرفته تا شبکه‌های اجتماعی و برخی سایت‌ها و رسانه‌های داخلی که تا توانستند به این کار حمله کردند.




زمانی ادامه داد: شکر خدا کار «مرگ بر آمریکا» آنقدر ضربه زد که «VOA» یک هفته داشت به این آهنگ می‌پرداخت؛ «BBC» و «من و تو» هم در مورد آن برنامه رفتند و «واشنگتن پست» در مورد آن تحلیل نوشت و این‏ها نشان می‌دهد که کارها دارد درست پیش می‌رود و ضربه‌ خودش را هم به دشمن وارد کرده است.

این خواننده محبوب کشورمان بیان کرد: یکی از مطالبی که باعث جلب توجه بیشتر این قبیل کارها شده، این است که ما روی موضوعاتی دست گذاشته‌ایم که هر کسی نمی‌تواند روی آن دست بگذارد.

زمانی با بیان اینکه یکی دیگر از آهنگ‌های من که منتشر شد، کار «تحریم» بود، افزود: شرایط به گونه‌ای بود که بسیاری از دوستان و اطرافیان تأکید می‌کردند که این کار صرفا به جهت نام آن، محکوم به شکست است، چرا که مخاطب همین که نام این آهنگ را ببیند، از آن عبور کرده و آهنگ بعدی را گوش خواهد داد.




وی بیان داشت: من در مقابل گفتم: که اگر کار خوب باشد؛ شعرش خوب و متناسب باشد و ملودی مناسبی داشته باشد، مخاطب خود را پیدا خواهد کرد و همین وضعیت هم پیش آمد و کار تحریم اثر بسیار خوبی داشت و بازخوردهای مثبت بسیاری از این کار دریافت کرده‌ام؛ به گونه‌ای که پس از این کار، تصمیم گرفتم که موضوعات داغ‌تری را انتخاب کنم.



زمانی با اشاره به جاذبه‌ ایجاد شده در تولیدات موسیقیایی خود گفت: این موضوع به خاطر این است که متأسفانه در زیرمجموعه‌های فرهنگی و به خصوص در بخش موسیقی، ستاره‌ ارزشی و انقلابی کم داریم؛ به عبارتی کسی که انقلابی و ارزشی بوده و طرفدار داشته باشد، یعنی حزب‌اللهی‌ها بخواهند به خاطرش یک پنج هزار تومانی هزینه کنند، کم است.


وی اضافه کرد: دوستان، کنسرتی را در برج میلاد برگزار کردند؛ در حالی که من مخالف بودم و گفتم مخاطب من نباید هزینه آنچنانی 80 یا 90 هزار تومانی متحمل شود؛ باید در موسیقی انقلابی هم هیئتی عمل کنیم، یعنی موسیقی حامد زمانی باید شبیه کار هیئت باشد.

زمانی گفت: این استثنا وجود دارد که آثار من در مساجد و حسینیه‌ها و بین مردم اجرا می‌شود و من به لطف خدا جاهایی اجرا کرده‎ام که تا حالا هیچ خواننده‌ای در آن محل‌ها اجرا نکرده و این‌ها افتخار بنده است.

این خواننده محبوب کشورمان با اشاره به اجرای خود در اختتامیه جشنواره‌ «عمار» اظهار داشت: نمی‌دانم این اتفاق چطور تفسیر می‌شود که مادران شهدا، هدایای یادبودی که به آنها تقدیم شده بود را به من هدیه دادند و همه با دست خالی و بدون هدیه‌ای در دست بیرون آمدند و من از باب این اتفاقاتی که برای هیچ‌کس رخ نمی‌دهد، نمی‌دانم چگونه شکرگزار خداوند متعال باشم.

این هنرمند و خواننده پاپ افزود: امیدوارم تا این نفس هست، وقف جریان انقلاب شود؛ وقف حرف اسلام شود و به زلفی که همیشه جاودانه است؛ به زلف اباعبدالله الحسین (ع)، ائمه اطهار (ع)، شهدا و به زلف انقلاب گره بخورد که هیچ‏وقت از بین نمی‌رود.

وی با تأکید بر اینکه این هم سیاست من است و زلف کارهایم را گره می‌زنم به جایی که هیچ‏وقت از بین نمی‌رود و جاودانه است، افزود: امیدوارم که شما دعا کنید تا خدا این توفیق را به من بدهد و این حرکت تبدیل به یک جریان شود تا برخی دیگر نتوانند برای صدا و موسیقی ارزشی ابرو بالا بیندازند.

زمانی با انتقاد از نگاه کم‏رونق ارزشی و انقلابی در جشنواره‌های برگزار شده در ایران بیان کرد: امروز جشنواره‌های برگزار شده در کشور نظیر جشنواره فجر را که نگاه می‏کنیم، جای موسیقی ارزشی در آن خالی است.

وی تصریح کرد: این‌ها شبیه کنسرت شده که فقط موسیقی‌هایی که جاهای دیگر می‌شنویم، در آن اجرا می‌شود؛ با اینکه اسم «فجر» هم سردر این جشنواره خورده است.

این خواننده محبوب کشورمان ادامه داد: ما به جشنواره موسیقی مقاومت هم اعتراض کردیم؛ جشنواره موسیقی که محل اجرای امثال حامد زمانی است، متاسفانه می‌بینید که کسانی داخل این جشنواره نفرات برگزید می‎شوند که به لحاظ فکری برخی کمونیست یا چپ هستند.


زمانی افزود: یکی از آنهایی که در این جشنواره جایزه گرفت و نفر برگزیده شد و من نام او را نمی‌برم، داخل جشنواره مقاومت کاری را اجرا کرد که یک بیت از اشعارش این بود که «جعبه، جعبه استخوان و غم پرچمای بی‏باد کودکی نسل ما رو به قرنطینه فرستاد» و این حرف و این شعر در جشنواره مقاومت اسلامی پخش شده و اجرا شده و خواننده‌ آن هم جایزه گرفته است.


موج ما به نقل از فارس

ارتباط و مذاکره با آن ها ، هم خیانت و هم حماقت است!



ارتباط و مذاکره با آن ها ، هم خیانت و هم حماقت است!

" عدّه‌اى با دستشان به پاى خود رشته‌هایى را مى‌بندند و گره‌هایى را به وجود مى‌آورند؛ خود را از قابلیت استفاده براى این ملت و آرمانهاى او مى‌اندازند و بعد هم اسلام و نظام اسلامى و احکام اسلامى را متّهم مى‌کنند. ناجوانمردى از این بیشتر؟! بعضى در دلِ خود احساس ضعف مى‌کنند، یا چشم‌غرّه‌هاى امریکا آنها را مى‌ترساند، یا وعده‌هاى امریکا و امثال امریکا دل ضعیف و ناتوانشان را به خود جذب مى‌کند؛ لذا به سمت امریکا مى‌کشند.


آن‌گاه ملت و جوانان مؤمن و مدیران باایمان و باصفاى کشور را متّهم مى‌کنند که اینها نمى‌توانند؛ بنابراین ناچاریم برویم تسلیم امریکا شویم!

کسانى که دم از مذاکره‌ى با امریکا مى‌زنند ، یا از الفباى سیاست چیزى نمى‌دانند، یا الفباى غیرت را بلد نیستند؛ یکى از این دو تاست. در حالى که دشمن این‌طور اخم مى‌کند، این‌طور متکبّرانه حرف مى‌زند، این‌طور به ملت ایران اهانت مى‌کند، تصریح هم مى‌نماید که مى‌خواهد علیه این نظام و این کشور و منافع آن اقدام کند، عدّه‌اى در این‌جا ذلیلانه و زبونانه مى‌گویند: چه کار کنیم؛ برویم، نرویم، نزدیک شویم، با آنها صحبت کنیم، در خواست کنیم، خواهش کنیم؟! این اهانت به غیرت و عزّت مردم ایران است؛ این نشانه‌ى بى‌غیرتى است؛ این سیاستمدارى نیست.

سعى مى‌کنند رنگ و لعابى از فهم سیاسى به کار خود بدهند؛ نه، این درست ضدِّ فهم سیاسى است.

مسأله‌ى آمریکا این است که هویّت اسلامى و ملى ما را قبول ندارد و این را به زبان مى‌آورد.

چرا عدّه‌اى از مدّعیان سیاست و فهم، نمى‌فهمند؟! واقعاً جاى تأسّف است. حکومتى که این‌طور صریحاً مى‌گوید مى‌خواهم علیه نظام اسلامى و خواستِ ملت ایران عمل کنم و براى براندازى این نظام بودجه مى‌گذارد، ارتباط و مذاکره با آن، هم خیانت و هم حماقت است!"

بیانات در دیدار جمعی‌ از فرماندهان‌ و رزمندگان‌ عملیات‌ آزادسازی‌ خرمشهر1381/03/01





در جمهوری اسلامی ، همه آزادند الا حزب اللهی ها !


در جمهوری اسلامی ، همه آزادند الا حزب اللهی ها !



در جمهوری اسلامی ، همه آزادند الا حزب اللهی ها !

سرم فقط برای بوسیدن دست های شهیدپرور تو خم می شود ...


مـــــــادرم؛


ســــرم نه از بــــرای ظلــــم خـــــم می شـــــود؛

نه مــــرگ، نه تـــــرس؛

ســـــرم فقط برای بوسیــدن دســت های شهیـــــدپـــرور تــو خـــــم می شود ...
مـــــــادرم؛  ســــرم نه از بــــرای ظلــــم خـــــم می شـــــود؛  نه مــــرگ، نه تـــــرس؛  ســـــرم فقط برای بوسیــدن دســت های شهیـــــدپـــرور تــو خـــــم می شود ...

حاج محمود کریمی مشکل از خودت است برادر....


ترس وجود خانواده ام را گرفته بود. شب از نیمه گذشته بود و در اتوبانی خلوت خودروای ایجاد مزاحمت می کرد. به زور مجبورم کردند در کناره اتوبان به ایستم. یکدفعه دیدم به سمت خودروی من حمله کردند.

مجبور شدم برای حمایت از خودم و سرنشینان خودرو چند تیر هوایی شلیک کنم تا اراذل پا به فرار بگذارند.

شما بودی چیکار می کردی؟ در خودرویت را باز می گذاشتی و می گفتی: بفرمایید هرکاری که دوست دارید با خانواده ام انجام بدهید؟ یا...؟


حاج محمود کریمی معروف به محمود هفتیرکش مشکل از خودت است برادر. چرا باید کارت به جایی برسد که برایت ایجاد مزاحمت کنند؟ چرا باید کارت به جایی برسد که مجبور به حمل سلاح و استفاده از آن بشوی؟


مگر نمیدانستی تو حامی ولایت فقیهی هستی که تمام دنیا با او سر جنگ دارند؟

مگر نمیدانستی تو مانند شاخ و برگ درخت انقلابی هستی که خار چشم خیلی هاست؟

مگر نمیدانستی تو روضه خون کودک شش ماهه ای هستی که برایش تیر یک شعبه هم کم بود و سه شعبه آوردند؟

مگر نمیدانستی مداحی هستی که بعضی ها برای آمدن در مجلست از 8 صبح نوبت میگرند؟ مگر نمیدانستی در این سال ها باعث شدی خیل عظیمی از جوانان به واسطه تو برای این انقلاب و آرمان های امام حسین (ع) و ظهور حجت حق سینه سپر کنند؟




خب حق بده برادر من، برای زدن یک درخت تنومند تبر ها نمی توانند کاری کنند و مجبورند ابتدا شاخ و برگ های درخت را قطع کنند. مانند حاج سعید حدادیان، محمدرضا طاهری، عبدالرضا هلالی، حسین سیب سرخی، سید جواد ذاکر و ...


دیدی مشکل از خودت است؟ دیدی پا روی دم بعضی ها گذاشته ای که چشم دیدن اهل بیت و امام و انقلاب و شهدا و حزب الهی ها را ندارند؟


ولی این راهم بدان که مشکل اصلی تو نیستی. جوخه اعدادم نوک مگسکش را به سمت هدف دیگری نشانه گرفته. تو مانند سپری در مقابل این جوخه هستی. مثل من مثل تمام بسیجی ها و حزب الهی ها.


چند سؤال :
1-چرا ابتدا سایت اسرائیلی بالاترین این خبر را منتشر کرد؟
2-چرا بعد از بالاترین سایت خانواده مشهور حامی جریان فتنه خبر را منتشر کرد؟
3-چرا بیشتر تخریب ها حول محور اصلاح طلبان شکل میگیرد؟
4-نفر بعدی برای تخریب چه کسی خواهد بود؟




به نقل از : معبر سايبري فندرسک




يک شب ،هـزار شب مي شود…!



با خودش گفتـه بود:

“يک شب که هزار شب نمي شود”

رفته بود مراسـم عروسي!

چند سال بعد

يکي دل همسـرش را بـُـرد

در يک مراسم عروسي!

و چندين سـال بعد

يکـي دل پسرش را

آري

در مکتب ِ مـا

يک شب ،هـزار شب مي شود…!


  امام صادق (عليه السلام) فرمود: کساني که به اندام زنان (نامحرم) نگاه مي کنند ايمن

نباشند از اينکه، ديگران به ناموس آنها نگاه نکنند . {وسايل الشيعه، ج 14، ص 171}


با خودش گفتـه بود:  “يک شب که هزار شب نمي شود”  رفته بود مراسـم عروسي!  چند سال بعد  يکي دل همسـرش را بـُـرد  در يک مراسم عروسي!  و چندين سـال بعد  يکـي دل پسرش را … آري  در مکتب ِ مـا  يک شب ،هـزار شب مي شود…!    امام صادق (عليه السلام) فرمود: کساني که به اندام زنان (نامحرم) نگاه مي کنند ايمن نباشند   از اينکه، ديگران به ناموس آنها نگاه نکنند . {وسايل الشيعه، ج 14، ص 171}






به نقل از : سکوت


22 گناه نابخشودنی




برای مشاهـــده تصــویــــر واقعــــی روی عکـس کلیـــک کنیــــد.





این کجـــا و آن کجــا


عده ای در خون و آتش، عـــــده ای در پول خلق
هر دو رقصیدند، اما این کجـــــا و آن کجـــــا؟

عده ای سرب و گلوله، عده ای میلیــــــــــاردهـا
هردو تا خوردند، اما این کجــــــا و آن کجــــــا؟

عده ای بر روی میــــــــــن و عده ای بر بال قــــو
هر دو خوابیــدند، اما این کجــــــا و آن کجــــــا؟

این یکی از سوز ترکش، آن یکی هم در ســـونا
سوختند این هر دو اما، اما این کجـا و آن کجــا؟

این یکی بر تخت ماســــاژ, آن یکی بر ویلچــری
هردو آرامنــــــــد،اما این کجـــا و آن کجــا؟

این یکی در عمق دجــــله، آن یکی آنتالیــــــــــا
هردو در آب اند، اما این کجـــــــا و آن کجــــــــا؟

عده ای کردند کـــار و عــــــده ای بستند بــــــار
هردو فعــــــــــــالند، اما این کجـــا و آن کجــا؟



ما یوسف خود نمی فروشیم تو سیم خود نگه دار



+fetnehaye88










ما یوسف خود نمی فروشیم.  تو سیم خود نگه دار





حماسه 9 دی

سوال میانترم زندگی! (قسمت آخر)


 چه کسی میداند جنگ چیست؟

چه کسی میداند فرود یک خمپاره قلب چند نفر را می درد؟ چه کسی میداند هر سوت خمپاره ، فردا به قطره ی اشکی بدل خواهد شد و این اشک ، جگر هایی را خواهد سوزاند؟


کیست که بداند جنگ یعنی سوختن ، ویران شدن آرامش مادری که فرزندش را همین الان با لالایی گرمش در آغوش خود خوابانیده! نوری ، صدایی ، ریزش سقف خانه و سرد شدن تن گرم کودک در قامت خمیده مادر.


کیست که بداند جنگ یعنی ستم ، یعنی آتش ، یعنی خونین شدن خرمشهر ، یعنی سرخ شدن جامه ای و سیاه شدن جامه ای دیگر. یعنی گریز به هر جا! هر جا که اینجا نباشد؛ یعنی اضطراب که کودکم کجاست ؟ جوانم کجاست؟ دخترم چه شد؟


                                              **********************

                              

       چه کسی میداند جنگ چیست؟      چه کسی میداند فرود یک خمپاره قلب چند نفر را می درد؟ چه کسی میداند هر سوت خمپاره ، فردا به قطره ی اشکی بدل خواهد شد و این اشک ، جگر هایی را خواهد سوزاند؟      کیست که بداند جنگ یعنی سوختن ، ویران شدن آرامش مادری که فرزندش را همین الان با لالایی گرمش در آغوش خود خوابانیده! نوری ، صدایی ، ریزش سقف خانه و سرد شدن تن گرم کودک در قامت خمیده مادر.      کیست که بداند جنگ یعنی ستم ، یعنی آتش ، یعنی خونین شدن خرمشهر ، یعنی سرخ شدن جامه ای و سیاه شدن جامه ای دیگر. یعنی گریز به هر جا! هر جا که اینجا نباشد؛ یعنی اضطراب که کودکم کجاست ؟ جوانم کجاست؟ دخترم چه شد؟                                                 **********************                                  به کدام گوشه ی تهران نشسته ای؟  کدام دختر دانشجو ای که حتی حوصله ندارد عکس های جنگ را ببیند و اخبار آن را بشنود! من میگویم تو بشنو:  رنج بسیار برده ایم از جنگ. رنج ها بی ثمر نمیگردد.  آاااای دخترک! میشنوی؟  دلبسته ام به خاک وطن ، من!  و پایدار  تـــــــا  پای  دار!  متن بالای عکس از شهید احمد رضا احدی  به نقل از وبلاگ : زیر ذره بین....


به کدام گوشه ی تهران نشسته ای؟

کدام دختر دانشجو ای که حتی حوصله ندارد عکس های جنگ را ببیند و اخبار آن را بشنود! من میگویم تو بشنو:

رنج بسیار برده ایم از جنگ. رنج ها بی ثمر نمیگردد.

آاااای دخترک! میشنوی؟


دلبسته ام به خاک وطن ، من!


و پایدار


تـــــــا


پای  دار!


متن بالای عکس از شهید احمد رضا احدی





به نقل از وبلاگ : زیر ذره بین....

مستند جوان‌ترین شهید اهل سنت در دفاع مقدس ساخته می‌شود

مستند زندگی شهید ۱۲ ساله «سبیل اخلاقی» به عنوان نوجوان‌ترین شهید اهل سنت در دفاع مقدس ساخته می‌شود.

    مستند زندگی شهید ۱۲ ساله «سبیل اخلاقی» به عنوان نوجوان‌ترین شهید اهل سنت در دفاع مقدس ساخته می‌شود.      به گزارش خبرنگار حماسه و مقاومت فارس(باشگاه توانا)، مستند زندگی شهید 12 ساله «سبیل اخلاقی» به عنوان نوجوان‌ترین شهید اهل سنت در دفاع مقدس به همت گروه مستندسازی منتظران شهادت ساخته می‌شود؛ این گروه علاوه بر این در نظر دارد مستند زندگی شهدای مظلوم سیستان و بلوچستان را به تصویر بکشد.      به گزارش فارس، سبیل سوم تیر ماه 1353 در نیکشهر استان سیستان و بلوچستان به دنیا آمد؛ او تا کلاس پنجم ابتدایی درس خواند و برای کمک کردن به پدرش وارد زمین‌های کشاورزی شد؛ با شروع جنگ تحمیلی رژیم بعث عراق علیه ایران، او 7 ساله بود که به عضویت بسیج عشایر درآمد.      سَبیل بارها می‌خواست به جبهه برود اما سن و سالش کم بود و پدرش اجازه نمی‌داد، اندام درشتی هم نداشت؛ خان‌محمد اخلاقی پدر پیر و مهربان شهید «سبیل اخلاقی» می‌گوید:      پسرم برای رفتن به جبهه لحظه‌شماری می‌کرد، سال 64 که کشور درگیر جنگ بود و از سویی دیگر ضدانقلاب در نقاط مختلف سیستان و بلوچستان هم غائله می‌کردند. یک روز «سَبیل» آمد و      گفت: «می‌خواهم به جبهه بروم، امام دستور دادند که برای اعزام به جبهه هر کس می‌تواند، برود، من می‌خواهم بروم و احتیاج به رضایت شما دارم» من هم به پسرم گفتم: «برو خاک ما را از دست بیگانگان و دشمنان انقلاب نجات بده».      و سرانجام سبیل اخلاقی آذر سال 1364 به جبهه اعزام شد و پس از رزم در جبهه حق علیه باطل در منطقه جنوب به شهادت رسید.

ادامه نوشته

پیشوازی از جنس ولایت


بر روی تصور کلیک کنید تا عکس بزرگ شود.


پیشوازی از جنس ولایت

اوباما درباره ایران بعد از دیدار با نتانیاهو مطرح کرد : گزینه نظامی همچنان روی میز


اوباما پس از تماس تلفنی با رئیس جمهور ایران ، درباره ایران بعد از دیدار با نتانیاهو مطرح کرد :


گزینه نظامی همچنان روی میز/ باید دیپلماسی را بیازماییم/ ارتباط ناگسستنی آمریکا-اسرائیل


رئیس‌جمهور آمریکا بعد از دیدار با نخست‌وزیر رژیم ‌صهیونیستی یکبار دیگر بر روی میز بودن همه گزینه‌ها از جمله گزینه نظامی علیه ایران، تاکید کرد.




خبرگزاری فارس: گزینه نظامی همچنان روی میز/ باید دیپلماسی را بیازماییم/ ارتباط ناگسستنی آمریکا-اسرائیل


به گزارش خبرگزاری فارس، «باراک اوباما» رئیس‌جمهور آمریکا روز دوشنبه پس از دیدار با «بنیامین نتانیاهو» نخست‌وزیر رژیم‌صهیونیستی که برای حضور در مجمع عمومی سازمان ملل به آمریکا سفر کرده، بار دیگر تاکید کرد که گزینه نظامی علیه ایران همچنان روی میز است، اما باید راه دیپلماتیک را نیز برای توافق هسته‌ای، آزمود.


اوباما در مورد مذاکرات خود با نتانیاهو در مورد ایران گفت: می‌دانید که هم من و هم نخست‌وزیر از همان زمان که من به ریاست‌جمهوری رسیدم، روی این موضوع توافق داشتیم که ضروری است که ایران سلاح هسته‌ای در اختیار نداشته باشد. این موضوع برای امنیت آمریکا مهم است. این برای امنیت اسرائیل مهم است.

این برای امنیت جهان هم مهم است، چراکه ما نمی‌خواهیم در متزلزل‌ترین منطقه جهان رقابت تسلیحاتی به راه بیافتد. با توجه به اقدامات نظام ایران در گذشته، تهدیدات آن‌ها علیه اسرائیل، اقداماتشان علیه اسرائیل، کاملا مشخص است که تنها حرف زدن کافی نیست.

ما باید اقداماتی را شاهد باشیم که به جامعه بین‌الملل اطمینان دهد که آن‌ها کاملا به تعهدات بین‌المللی خود پایبند بوده و به دنبال سلاح هسته‌ای نیستند.


 

وی افزود: موضوع دیگری که با نخست‌وزیر در میان گذاشتم این بود که ایرانی‌ها به دلیل تحریم‌های فوق‌العاده‌ای که ما در چند سال گذشته اجرا کردیم، حالا به نظر می‌رسد که آماده مذاکره شده‌اند.

ما باید دیپلماسی را بیازماییم. ما باید این حقیقت را شاهد باشیم که آن‌ها در عزم خود برای پایبندی به قواعد بین‌الملل، قوانین بین‌الملل و الزامات و قطعنامه‌های بین‌المللی، جدی هستند. با در نظر گرفتن اینکه پیش‌فرض ما حل موضوعات از طریق دیپلماتیک است، ما با حسن نیت به سوی آن‌ها می‌رویم.


 

رئیس‌جمهور آمریکا ادامه داد: اما ما با چشمانی کاملا باز وارد این مذاکرات شدیم. این کار آسانی نخواهد بود، و ما در هر اقدام خود در جهت کاهش تحریم‌هایی که فکر می‌کنم آن‌ها به دنبالش هستند، باید بالاترین سطح راستی‌آزمایی را در نظر بگیریم.

به همین جهت در این روند با اسرائیل، دوستان و متحدانمان در منطقه رایزنی نزدیک خواهیم داشت و امیدوارم که بتوانیم این موضوع را به صورت دیپلماتیک حل کنیم.



وی افزود: اما به عنوان رئیس‌جمهور ایالات متحده، همان‌طور که پیش‌تر هم گفته‌ام، باز هم تکرار می‌کنم که برای کسب اطمینان از عدم دستیابی ایران به سلاح هسته‌ای، که می‌تواند موجب بی‌ثباتی منطقه و تهدیدی بالقوه برای ایالات متحده باشد، هیچ گزینه‌ای از جمله گزینه‌های نظامی را از روی میز کنار نگذاشته‌ام.

اوباما در بخشی دیگر از این صحبت‌ها به «ارتباط ناگسستنی با اسرائیل» و «تعهد آمریکا به امنیت اسرائیل» سخن گفت و تصریح کرد که این امر مستحکم‌تر از هر زمان دیگری است.


منبع : خبرگزاری فارس


مى گفت : اين عكس ها ذهن جوانان را خراب مى كند


خاطره ای از مادر شهید احمد کشوری :

كلاس دوم راهنمايى كه بود، مجلات عكس مبتذل چاپ مى كردند. در آرايشگاه، فروشگاه و حتى مغازه ها اين عكس ها را روى در و ديوار نصب مى كردند و احمد هر جا اين عكس ها را مى ديد پاره مى كرد.

صاحب مغازه يا فروشگاه مى آمد و شكايت احمد را براى ما مى آورد. پدر احمد، رئيس پاسگاه بود و كسى به حرمت پدرش به احمد چيزى نمى گفت.

من لبخند مى زدم. چون با كارى كه احمد انجام مى داد، موافق بودم. يك مجله اى با عكس هاى مبتذل چاپ شده بود كه احمد آنها را از هر كيوسك روزنامه اى مى خريد. پول توجيبى هايش را جمع مى كرد.

هر بار ۲۰ تا مجله از چند روزنامه فروش مى خريد وقتى مى آورد در دست هايش جا نمى شد. توى باغچه مى انداخت نفت مى ريخت و همه را آتش مى زد.

مى گفتم: چرا اين كار را مى كنى؟

مى گفت : اين عكس ها ذهن جوانان را خراب مى كند .




++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++





شهید احمد کشوری

محل تولد : فیروز کوه مازندران

تاریخ تولد : تیر ماه 1332

تاریخ شهادت : 15/9/1359

محل شهادت : میمک ـ دره میناب

مزار : گلزار شهدای بهشت زهرا ( علها السلام )






توی کردستان با ضد انقلاب در گیر بودیم . از هوانیوز کمک خواستیم . شهیدان کشوری و شیرودی با هلی کوپتر اومدن . نقاط آتش را براشون مشخص کرئم .

مهماتشون که تمام شد ، متوجه شدم شهید کشوری منطقه رو ترک نکرده . باهاش تماس گرفتم ، با اینکه سوختش کم بود گفت : (من باید کارمو تمام کنم ) .


با دوربین که نگاه کردم دیدم افتاده دنبال یه ماشین پر از مهمات ضد انقلابی ها . اونقدر بهشون نزدیک شدکه با اسکیته هلی کوپتر کوبید به ماشین و فرستادش ته دره . نگرانش بودم دوباره تماس گرفتم ، گفتم : ( احمد ! سوختت کافی نیست . هر جا هستی بنشین ) .

جواب داد : ( نمیشه هلی کوپتر رو می زنن . سوختم داره تموم میشه ، چراغ هشدار دهنده سوخت هم روشن شده ، ولی با ذکر یا زهرا ( علیها السلام ) خودم رو می رسونم قرارگاه ) .


چیزی نگذشت . دل تو دلم نبود . با خود می گفتم چطور خبر شهادتش را با خانواده اش بگویم که ناامیدانه تماس گرفتم قرارگاه .

سراغ احمد را گرفتم ، گفتن ( اومده ؛ خودشو هلی کوپترهر دوتایی سالم اند ؟ جا خوردم گفتم چطوری ؟

گفتن با ذکر یا زهرا (علیها السلام )

راوی : شهید صیاد شیرازی





*******************************************




شهیدی که لباس دامادی‌ اش را به دوستش بخشید


* لباس دامادی‌ اش را به دوستش بخشید

آقا محمد توجه ویژه‌ای به بحث بیت‌المال داشت؛ در روابط عمومی سپاه هم که بود، می‌دیدم چگونه از برگه‌های کاغذ صرفه جویی کرده و همیشه از کاغذهای باطله استفاده می‌کرد.


موتور سیکلت سپاه در دستش بود ؛ آن زمان ما در حال ساخت خانه‌مان بودیم؛ آقا محمد در اوج گرما و در حالی که روزهای دوشنبه و پنجشنبه را روزه می‌گرفت، مسیر طولانی منزل تا خانه در حال ساخت را پیاده رفت و آمد می‌کرد ولی از وسیله بیت‌المال استفاده نمی‌کرد.


یک بار هم قرار بود به همراه یکی از دوستانش برای خرید تیرآهن بروند ؛ به منزل آمد و گفت: « دو تا پیراهن بیاورید »؛ او نمی‌خواست با لباس سپاه برای خرید برود؛ زیرا از لباس سپاه سوء‌استفاده نمی‌کرد؛ دو عدد پیراهن به او دادم؛ یکی پیراهن دامادی‌اش بود که آن را داد تا دوستش بپوشد؛ بعد هم که کارشان تمام شده بود، آن لباس را نیاورد و گفت: «آدم آنچه خوب است و دوستش دارد را به دوست خوب‌اش می‌دهد».



شهید محمد تقی ترکمانی در کنار مادرش




همسر شهید مفقود « محمد تقی ترکمانی » گفت: همسرم پیراهن دامادی‌اش را داد تا دوستش بپوشد؛ بعد هم که کارشان تمام شده بود، آن لباس را نیاورد و گفت: «آدم آنچه خوب است و دوستش دارد را به دوستش می‌دهد».       ************      به گزارش شیرازه به نقل از فارس، 32 سال بی‌خبری از یار سفر کرده اگرچه در بیان، چیدن اعداد و کلمات در کنار هم است، اما وقتی وارد معنای انتظار می‌شوی، چقدر سخت است که ندانی او کجاست؟ چه می‌کند؟ آیا باری دیگر او را خواهی دید؟      هر لحظه و هر کجا به یادش هستی، حرف‌ها و خواسته‌هایش را مرور می‌کنی، او را ناظر بر اعمالت می‌بینی و انتظار به پایان نمی‌رسد که نمی‌رسد...      مهین احمدی همسر سردار شهید بی‌نشان «محمدتقی ترکمانی» مسئول روابط عمومی و تبلیغات سپاه همدان است که از شهریور 1360 تا امروز، منتظر خبری از پدر عمار است.      تصویر سمت راست شهید محمدتقی ترکمانی و شهید سلیمانی      * لباس دامادی‌اش را به دوستش بخشید      آقا محمد توجه ویژه‌ای به بحث بیت‌المال داشت؛ در روابط عمومی سپاه هم که بود، می‌دیدم چگونه از برگه‌های کاغذ صرفه جویی کرده و همیشه از کاغذهای باطله استفاده می‌کرد.      موتور سیکلت سپاه در دستش بود؛ آن زمان ما در حال ساخت خانه‌مان بودیم؛ آقا محمد در اوج گرما و در حالی که روزهای دوشنبه و پنجشنبه را روزه می‌گرفت، مسیر طولانی منزل تا خانه در حال ساخت را پیاده رفت و آمد می‌کرد ولی از وسیله بیت‌المال استفاده نمی‌کرد.      یک بار هم قرار بود به همراه یکی از دوستانش برای خرید تیرآهن بروند؛ به منزل آمد و گفت: «دو تا پیراهن بیاورید»؛ او نمی‌خواست با لباس سپاه برای خرید برود؛ زیرا از لباس سپاه سوء‌استفاده نمی‌کرد؛ دو عدد پیراهن به او دادم؛ یکی پیراهن دامادی‌اش بود که آن را داد تا دوستش بپوشد؛ بعد هم که کارشان تمام شده بود، آن لباس را نیاورد و گفت: «آدم آنچه خوب است و دوستش دارد را به دوست خوب‌اش می‌دهد».      * به بچه‌ها می‌گفت: «بچه‌های خوب انقلاب باشید»      شهید ترکمانی مردم‌دار بود، آشنایان متعددی با عقاید مختلف داشت؛ او قدرت جاذبه داشت و دوستانی را که حتی به خطا می‌رفتند را کنار نمی‌گذاشت. یک شب صدای آهنگ مراسم عروسی همسایه‌مان، تا خانه ما می‌آمد؛ ما هم دعوت بودیم؛ از قبل کمک مالی به آنها کرده بود و با اینکه از صدای موسیقی ناراحت بود ولی در مراسم شرکت کرد.      با اینکه فرصتش کم بود، توجه زیادی به همسایه‌ها هم داشت؛ هر روز ساعتی را برای اینکه به بچه‌های همسایه نماز و قرآن یاد بدهد صرف می‌کرد. آقامحمد بین بچه‌ها مسابقه می‌گذاشت و در صورت یادگیری درست به آنها جایزه می‌داد. در این برنامه‌ها هم بچه‌های محله و هم خواهر و برادر خود من حضور داشتند.      او بچه‌های کوچه را به مسجد می‌برد و برای آنها جلسات قرآن و احکام و کتاب‌خوانی می‌گذاشت و می‌گفت: «حتماً به حرف پدر و مادرتان گوش بدهید و نماز را هیچ موقع فراموش نکنید؛ کمتر وقت‌تان را به بازی تلف کنید؛ بیشتر درس بخوانید و فرزندان فهمیده و درس خوانده انقلاب باشید».      شهید ترکمانی در کنار مادرش      * دوست داشتم همسرم شهید شود      قبل از حضور شهید ترکمانی در عملیات شهیدان «رجایی و باهنر»، شهید شهبازی فرمانده سپاه همدان سفارش کرده بودند که شهید ترکمانی به جبهه نرود و گفته بود: «ماندن شما در اینجا برای اینکه چند نفر را مثل خودتان تربیت کنید، خیلی بهتر و مؤثرتر است» اما محمدآقا قبول نمی‌کرد.      بالاخره زمان اعزام نیروها فرا رسید؛ دیدم حال خوبی ندارد و می‌گفت: «نمی‌گذارند من بروم، ولی می‌روم» ساکش را گرفت دستش و رفت. سوار هر مینی‌بوس که می‌شد، پیاده‌اش می‌کردند و در آخر گفت: «حتی اگر شده با ماشین سواری می‌روم» این امکان هم فراهم نشد تا آن زمان به جبهه اعزام شود.      در این دوره از اعزام نیروها به دلیل لو رفتن عملیات، عملیاتی صورت نگرفت؛ آقامحمد خیلی ناراحت بود و می‌گفت: «من لیاقت رفتن به عملیات و شهادت را نداشتم» به او گفتم: «شاید مصلحت این است؛ این طور فکر نکن، تو لیاقتش را داری». هر چیزی که شهید دوست داشت من هم دوست داشتم حتی شهید شدن او را چون او دوست داشت و نمی‌خواستم به خاطر اینکه شهید نشده، افسوس بخورد.      عزاداری شهیدان رجایی و باهنر در منطقه توسط نیروهای سپاه همدان      * 100 کیلو برنج برای مراسم شهادتش خریده بود      دیگر در آخرین روزها، هربار که با محمدآقا خداحافظی می‌کردم، احساسم این بود که خداحافظی آخر است؛ قرار بود اوایل شهریور به منطقه اعزام شوند، قبل از رفتن یک پارچه مانتویی برایم خرید و گفت: «برای خودت مانتو بدوز، من می‌روم و بازگشتم 15 روز طول می‌کشد؛ وقتی برگردم، برویم مشهد».      قبل از شهادت کیسه برنج 100 کیلویی خرید و گفت: «این برای مراسم شهادت من است». در دوران ازدواج چند عکس از خودش آورد و پرسید: «کدام بهتر است؟» از او پرسیدم: «می‌خواهی چه کار؟» گفت: «نمی‌خواهم بعد از شهادتم به زحمت بیفتید؛ این عکس را برای اعلامیه آماده کنم»؛ آن عکس را به عکاسی برد و در قاب عکسی گذاشت که عکس شهدا را در آن می‌گذاشتند.      * آخرین شب به من درس مقاومت می‌داد      آخرین شبی که من و آقا محمد در کنار هم بودیم، هیچ کدام نخوابیدیم؛ من گریه می‌کردم و می‌دانستم که شب آخری است که باهم هستیم؛ با دلی شکسته می‌گفتم: «من بعد از تو چه کنم؟» او گفت: «پس خدا را فراموش کردی؟ خدایی که ما را آفریده و ما را بهم رسانده؛ بعد از من خدا نگهدار شماست» و بعد شروع کرد از مقاومت و رسالت زنان صدر اسلام صحبت کردن. از حضرت فاطمه(س) و حضرت زینب(س) برای من حرف زد؛ تا صبح آرامتر شدم.      صبح آن روز  مانند همیشه باهم صبحانه خوردیم؛ می‌دانستم که او دیگر برنمی‌گردد؛ هنوز هم بعد از گذشت 32 سال، استکان چایی که شهید برای آخرین بار در آن چای خورد را نَشُستم و نگه داشتم.      * راز نگین گمشده      بعد از شهادت شهیدان رجایی و باهنر، عملیاتی که قرار بود در منطقه قراویز استان کرمانشاه انجام شود، به نام عملیات شهیدان «رجایی و باهنر» نام گرفت؛ نیروها برای آزادسازی تپه‌های قراویز رفتند اما در حالی که یک جاسوس عملیات را لو داده بود، همسرم و 61 نفر از نیروهای اولیه سپاه در این عملیات به شهادت رسیدند.      بازدید نمایشگاه در روستای قهاوند      متأسفانه با توجه به اینکه منطقه در دست بعثی‌ها بود، مدت 11 ماه از همسرم و دیگر شهدای این عملیات خبر نداشتیم.      در جریان شهادت آقامحمد در خواب دیدم که نگین انگشترم نیست؛ دنبالش می‌گشتم اما آن را پیدا نمی‌کردم. خواب گم شدن نگین انگشترم را برای مادر آقا محمد تعریف کردم؛ او ناراحت شد و گفت: «ان‌شاءالله که خیر است».      روز و شب دلشوره و اضطراب زیادی داشتم؛ پسرم عمار با اینکه 7 ماهه بود، همیشه گریه می‌کرد؛ مخصوصاً شبی که آقا محمد شهید شده بود.      * نحوه شهادتش را در خواب برای من تعریف کرد      در یک شب خواب دیدم در تپه‌های «قراویز» در دست آقا محمد یک سطل آب است.      ـ محمد، تو شهید شدی؟      ـ بله      ـ  چطوری؟      ـ  من در یک سنگر بودم که خمپاره آمد تو سنگر خورد به شکمم و دل و رودهام ریخت بیرون، خودم دل و رودهام را جمع کردم داخل شکمم. بعد هم از شدت خونریزی شهید شدم.      ـ جنازهات کجاست؟      ـ مرا داخل یک تابوت مشکی رنگ گذاشتند و بردند؛ من الان در کنار آب زمزم هستم.      * 32 سال است دنبال آقا محمد می‌گردم      چند ماه بعد، صبح که از خواب بیدار شده بودیم، چند نفر از بچه‌های سپاه به منزل‌مان آمدند؛ می‌خواستم برایشان صبحانه آماده کنم؛ حضورشان در منزل برای من سؤال بود؛ عمار بر «رو روک» سوار بود؛ از لابلای در دیدم، آقای سمیری (دوست آقا محمد) عمار را بغل گرفت، بوسید، گریه کرد و دوباره عمار را در «رو روک» گذاشت؛      در این حین شنیدم که آنها درباره نحوه شهادت آقامحمد صحبت می‌کردند؛ آمدم به مادرشوهرم گفتم؛ او گریه می‌کرد و باورش نمی‌شد؛ رفتم از آقای سمیری پرسیدم که به من راستش را بگویید و او گفت: «تیر به کمرش خورده و در بیمارستان تبریز بستری شده است».      من یک لحظه درد کشیدن آقا محمد را با تمام وجودم احساس کردم؛ دوباره اصرار کردم که راستش را به من بگویند؛ فقط در آخر صحبت‌هایش این را شنیدم که گفتند: «ترکمانی به فوض عظیم شهادت رسیده است...». وصیتنامه شهید در ساکش بود و برادران سپاه بعد از شهادت آن را به خانه آورد و برای ما خواندند.      در این دوران در هر مهمانی و زیارت و هر جایی که می‌رفتم، حتی اگر کسی در می‌زد، منتظر آمدن محمد بودم؛ همیشه در ذهنم بود که محمد می‌آید. او نه تنها همسرم بود، بلکه معلم من بود و هر چقدر از او بگویم، کم گفتم.      با اینکه 32 سال از این جریان می‌گذرد، من هنوز باور نمی‌کنم که آقا محمد شهید شده است و منتظر بازگشتش هستم.      * منتظر بودم تا صدای محمد را از رادیو گوش بدهم      با دادن این خبرها باز هم اصرار داشتم که آقا محمد زنده است؛ وقتی که اسرای ایرانی در عراق رادیو صحبت می‌کردند، دائماً انگشتم روی دکمه ضبط صدا بود، به خاطر اینکه اگر آقا محمد، خواست صحبت کند، حرف‌هایش را ضبط کنم و به همه ثابت کنم که محمد زنده است.      * کسی که شاهد شهادت همسرم بود      بعد از بازگشت اسرا به ایران، آقای سمیری و محمد گماری قرار ملاقات با آقای فاضلیان (امام جمعه ملایر) ترتیب دادند؛ بنده ، پدر و پدرشوهرم به دیدار او رفتیم؛ آقای گماری گفت: «من بالای سر ترکمان بودم که شهید شد». پرسیدیم: «چطور شهید شد؟» گفت: «خمپاره افتاد در داخل سنگر» گفتم: «مطمئن هستید که شهید شد؟» گفت: «آن لحظه نه صدایی از او شنیدیم نه حرکتی» آنها نحوه شهادت آقا محمد را همان گونه که او در خواب برای من تعریف کرده بود، بیان کردند.      شهید ترکمانی، رزمنده‌ای که روی زمین نشسته است      * سفارش شهید تقواطلب به خانوادهاش      روزهای سخت زمستان بود؛ من و مادربزرگم و عمار باهم در خانه بودیم؛ به دلیل شدت سرما و اینکه نمی‌شد مادر بزرگم و عمار را بیرون ببرم، من هم در خانه مانده بودم؛ خیلی دلم می‌گرفت؛ واقعا خسته کننده بود؛ کسی حتی زنگ خانه‌مان را هم نمی‌زد؛ با خود می‌گفتم: «خدایا می‌شود یکی بیاید زنگ خانه ما بزند، حتی به اشتباه؟!».      یکی از همین روزها خانواده شهید «جلال تقواطلب» به منزل ما آمدند؛ خیلی خوشحال شدم؛ مادر شهید به من گفت: «جلال پسرم دیشب به خوابم آمد و گفت مامان چرا به خانواده ترکمانی سر نمی‌زنید، آنها خیلی دلتنگ هستند».      * گلایه شهید از گریه‌های من      از بس که از دوری آقامحمد گریه می‌کردم، یک شب خواب دیدم آقا محمد با موتور آمد به خانه؛ زانوهایش زخمی بود؛ به او گفتم: «آخه محمد تو کجایی؟»      گفت: «من می‌دانم تو چقدر سختی می‌کشی، می‌بینم که گریه می‌کنی، خیلی ناراحت می‌شوم؛ این قدر ناراحت نباش» در عالم رؤیا دیدم گوشه بالکن 3 عدد کوله‌پشتی هست؛ پرسیدم: «اینها چیست؟» گفت: «کوله‌پشتی بزرگ برای من است که رفتم؛ کوله پشتی وسط برای توست و دیگری برای عمار است؛ پشت سر هم به هم می‌پیوندیم».      در ادامه این گفت‌وگو  «عمار ترکمانی» تنها یادگار شهید ترکمانی اظهار می‌دارد:      مادرم در آن ایام روزهای سختی را پشت سر گذاشت؛ و برایم تعریف می‌کند که بعد از گذشت چند سال از شهادت پدرم بهانه او را می‌گرفتم و می‌گفتم: «می‌خوام دوازده تا بابای قوی بخرم تا برن بابام رو از پیش خدا بیارن». از وقتی که مدرسه می‌رفتم، فهمیدم پدرم شهید شده است؛ چون به من می‌گفتند: «فرزند شهید».      در طول این سالها مادرم دوست داشت که من مثل پدرم شوم و از اخلاق و خصوصیاتش تعریف می‌کرد!      من از پدرم هیچ وقت کمک نگرفتم، او خودش به من کمک می‌کرد؛ پشت کارهایم یک امداد وجود داشته همیشه؛ یک دست پشت من وجود داشت و نگذاشت من به بیراهه بروم!      هر چقدر سنم بالاتر می‌رود، بیشتر به این نتیجه می‌رسم که گفته‌های مادرم درمورد پدرم دور از اغراق بوده و هست. چون خودم قبل از دانشگاه 2سال در حوزه درس خوانده‌ام می‌دانم نوشته‌های پدرم بسیار نزدیک به گفته‌های علماست.      اکنون من به این نتیجه رسیدم که ما بچه‌های شیعه گلوله‌های آماده شلیک هستیم که زمانی باید شلیک بشویم. ما اگر شهید نشدیم می‌توانیم شهید تربیت کنیم.      ما قلم‌هاییم در دست ولی      کز لب ما می‌چکد ذکر علی




ادامه مطلب



ادامه نوشته

من چادر می پوشم تا زهرایی زندگی کنم

 آنان چفیه می بستند تا بسیجی وار بجنگند... من چادر می پوشم تا زهرایی زندگی کنم   آنان موقع نماز شب با چفیه صورت خود را می پوشاندند تا شناسایی نشوند... من چادر می پوشم تا از نگاه های حرام پوشیده باشم...   آنان چفیه را سجاده می کردند وبه خدا می رسیدند ... من با چادرم نماز می خوانم تا به خدا برسم...   آنان سرخی خونشان را به سیاهی چادرم امانت داده اند... من چادرسیاهم را محکم می پوشم تا امانتدار خوبی برای آنان باشم...
راهیان نور جنوب کشور حجاب در کاروان راهیان نور جنوب کشور  آنان چفیه می بستند تا بسیجی وار بجنگند... من چادر می پوشم تا زهرایی زندگی کنم   آنان موقع نماز شب با چفیه صورت خود را می پوشاندند تا شناسایی نشوند... من چادر می پوشم تا از نگاه های حرام پوشیده باشم...   آنان چفیه را سجاده می کردند وبه خدا می رسیدند ... من با چادرم نماز می خوانم تا به خدا برسم...   آنان سرخی خونشان را به سیاهی چادرم امانت داده اند... من چادرسیاهم را محکم می پوشم تا امانتدار خوبی برای آنان باشم...- اسفند ماه 1391



آنان چفیه می بستند تا بسیجی وار بجنگند...


من چادر می پوشم تا زهرایی زندگی کنم



آنان موقع نماز شب با چفیه صورت خود را می پوشاندند تا شناسایی نشوند...

من چادر می پوشم تا از نگاه های حرام پوشیده باشم...



آنان چفیه را سجاده می کردند وبه خدا می رسیدند ...

من با چادرم نماز می خوانم تا به خدا برسم...




آنان سرخی خونشان را به سیاهی چادرم امانت داده اند...

من چادرسیاهم را محکم می پوشم تا امانتدار خوبی برای آنان باشم...

کــدام مخــرب تر است؟ ســلاح نظامــی یا ســلاح فســادی؟


کــدام مخــرب تر است؟

ســلاح نظامــی یا ســلاح فســادی؟


کــدام مخــرب تر است؟  ســلاح نظامــی یا ســلاح فســادی؟






به نقل از وبلاگ : حریم آشنا

دادن سر نه عجب ، داشتن سر عجب است


داد می زد گریه می کرد،می گفت:می خواهم صورت برادرم را ببوسم...

اجازه نمی دادند.

یکی گفت: خواهر است مگر چه اشکالی دارد ؟

بگذارید برادرش را ببوسد .

گفتند : شما اصرار نکنید نمی شود. . .

این شهید سر ندارد



****


عاشقان را سر شوریده به پیکر عجب است


دادن سر نه عجب ، داشتن سر عجب است




قدیما   عکس های عاشقی  اینجوری بود !!!!     داد می زد گریه می کرد،می گفت:می خواهم صورت برادرم را ببوسم...      اجازه نمی دادند.      یکی گفت: خواهر است مگر چه اشکالی دارد ؟      بگذارید برادرش را ببوسد .      گفتند : شما اصرار نکنید نمی شود. . .      این شهید سر ندارد   ****  عاشقان را سر شوریده به پیکر عجب است  دادن سر نه عجب ، داشتن سر عجب است





دشمن مــی خواهد چـــادر از سر زنانِ حسینی بردارد

جنـگ بر روی چــادر  آغازش کربــلا بود  دشمن مــی خواهد  چـــادر از سر  زنانِ حسینی بردارد...  اولین هسته مقاومت تشکیل می شود  به فـــرماندهی  زینـب



جنـگ بر روی چــادر

آغازش کربــلا بود

دشمن مــی خواهد

چـــادر از سر

زنانِ حسینی بردارد...

اولین هسته مقاومت تشکیل می شود

به فـــرماندهی

زینـب



برای هر وجب خاک ایران ، تقریبا 51 قطره خون شهید داده شده


میتوانید این مسأله را حل کنید؟؟


در طول دوماه جنگ تقریبا 17500کیلومتر مربع از خاک کشورمان اشغال شد

در طول هشت سال دفاع مقدس تقریبا 213250 نفر شهید شدند

در بدن انسان سالم تقریبا 5/5نیم لیتر خون وجود دارد


مساحت کف دست انسان تقریبا 76 سانتی متر مربع است



حال حساب کنید :


برای پس گرفتن هر وجب این خاک چقدر خون ریخته شده ؟؟؟؟

جواب: برای هر وجب خاک ایران ، تقریبا 51 قطره خون شهید داده شده .

بماند که عده ای هم زخمی و جانباز شدند که خون گرمشان در مناظق جنگی بوی تازگی  میدهد .
حال !!!!


ما شرمنده شهداییم ؟؟؟ یا مدیون شهدا ؟؟؟ چرا؟؟؟




حجاب و شهدا+شهید+شهدا+حجاب+محجبه+حجاب در ایران+حیا+دختر با حجاب





سراپا اگر زرد و پژمرده ايم -- ولي دل به پاييز نسپرده ايم

    سراپا اگر زرد و پژمرده ايم

    ولي دل به پاييز نسپرده ايم
   

    چو گلدان خالي لب پنجره

    پر از خاطرات ترك خورده ايم


    اگر داغ دل بود ما ديده ايم

    اگر خون دل بود ما خورده ايم


    اگر دل دليل است ما آورده ايم

    اگر داغ شرط است ما برده ايم


    اگر دشنه ي دشمنان گردنيم

    اگرخنجر دوستان گرده ايم


    گواهي بخواهيد اينك گواه

    همين زخم هايي كه نشمرده ايم


    دلي سربلند و سري سر به زير

    از اين دست عمري به سر برده ايم
    




به یاد استاد قیصر امین پور


    

ای پرستوی مهاجر باز هم پرواز کن



ای پرستوی مهاجر باز هم پرواز کن


هجرتی دیگر به سوی لانه ات آغاز کن



ای که در غربت هزاران رنگ را پر می زنی

سبز را با آبی رویای خود هم راز کن




زرق و برق غرب و غربی ها ندارد هاله ای

یاد شرق و آسمان آبی شیراز کن


عطر مصنوعی کجا و بیدمشک و نسترن

سینه را با عطر و بوی یاسمن دم ساز کن




کشور تو مهد سعدی ها و خاک حافظ است

فخر بر این ملک مردان سخن پرداز کن




قلب خون گرمت مداوم بهر ایران می تپد

بی محابا و خرامان سوی ما پرواز کن

حضور زنان محجبه در دفاع مقدس


حضور زنان محجبه در دفاع مقدس, زن چادری, زن محجبه, چادر اسلامی, چادر


حضور زنان محجبه در دفاع مقدس



بعد از شهدا ما چه کردیم..






بعد از شهدا ما چه کردیم..

یاد باد آن روزگاران یاد باد



شهید حاج علی اکبر صادقی




رزمندگان و شهدای هشت سال دفاع مقدس




شهید حاج علی اکبر صادقی





شهید حاج علی اکبر صادقی





شهید حاج علی اکبر صادقی ، شهید قاسم مهرعلی





رزمندگان و شهدای هشت سال دفاع مقدس





رزمندگان و شهدای هشت سال دفاع مقدس





رزمندگان و شهدای هشت سال دفاع مقدس





شهید حاج علی اکبر صادقی






شهید احمد سرکار،شهید غلامرضا گلزار،مسجد قمربنی هاشم(ع)





شهید غلامرضا گلزار






شهید احمد جعفرنژاد






شهید احمد جعفرنژاد






شهید حاج علی اکبر صادقی






شهید حاج علی اکبر صادقی







شهید حاج علی اکبر صادقی





شهید حاج علی اکبر صادقی


رزمندگان و شهدای هشت سال دفاع مقدس






تشییع شهید حاج علی اصغر صادقی





شهید حاج علی اکبر صادقی





شهید حاج علی اکبر صادقی





شهید حاج علی اکبر صادقی



برچسب ها: جبهه ، جنگ ، خاطرات

قدیما عکس های عاشقی اینجوری بود !!!!


قدیما عکس های عاشقی اینجوری بود !!!!


قدیما 

عکس های عاشقی

اینجوری بود !!!!



ظاهرت هست چنانی که خجالت نکشی؟

فرض کن حضرت مهدی به تو ظاهر گردد
ظاهرت هست چنانی که خجالت نکشی؟

باطنت هست پسندیده صاحب نظری؟

خانه ات لایق او هست که مهمان گردد؟

لقمه ات در خور او هست که نزدش ببری؟

پول بی شبهه وناچیز ز همه دارائیت

داری آنقدر که یک هدیه برایش بخری؟

حاضری گوشی همراه تورا چک بکند

با چنین شرط که در حافظه دستی نبری؟

واقفی بر عمل خویش تو بیش از دگران

میتوان خواند تو را شیعه اثنا عشری؟؟؟

برای شهدا می نویسم !/روحانی رئیس جمهور من است/اصلاح طلب واقعی اینطور نیست...

بچه ها اگر شهر سقوط کرد دوباره آن را فتح می کنیم

مراقب باشید ایمانتان سقوط نکند
( شهید محمد جهان آرا)


السلام علیکم یا اولیا الله

توی کشوری که یه زمانی برای آزادی اون جون دادید انتخابات هم تمام شد...

ما نه مغازه آتش می زنیم و نه در خیابان می ریزیم ...


برخی از اونهایی که سال 88 در خیابان ها ریختند و فریاد تقلب سر می دادند دیشب مشغول شادی و پایکوبی بودند...


ولی کمی به عقل خود رجوع نکردند که نه کار الان ما درست است و نه کاری که سال 88 کردیم ...

یه زمانی می گفتند که تعدادی آدم بی سواد به احمدی نژاد رای دادند و الان با افتخار می گویند که مردم فهیم به آقای روحانی رای دادند ... یعنی  همون هایی که روزی تهمت بی سوادی خوردند الان فهیم شده اند!!!!


اینجا خیلی ها حزب باد هستند و اصلا نمی دانند برای چه آمده اند ؟! ... برای اینکه یک روز دل رهبرمان را خون کنند با آشوب و روز دیگر با قرتی گری در خیابان و ...


این یعنی اصلاح کردن جامعه که ماشینت رو کنار خیابان بزنی و صدای زن پخش کنی و یا رقصیدن را سر لوحه ات کنی؟!!!


این چه پیروزیست و این چه اصلاح طلبیست؟

البته می دانم اصلاح طلبان اینطور نیستند و اینان برخی آدم های حزب باد هستند و اصلا قدرت درک و فهم ندارند ...


وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ لَا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ قَالُوا إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ
و هنگامی که به آنان گفته شود: «در زمین فساد نکنید» می‌گویند: «ما فقط اصلاح‌کننده‌ایم»!


اون دو تا اصلاح کننده روی ماشین هم تصدیقی برای آیه ی فوق!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

همین...




من هم باید رای بدهم