شهیدی که لباس دامادی اش را به دوستش بخشید
* لباس دامادی اش را به دوستش بخشید
آقا محمد توجه ویژهای به بحث بیتالمال داشت؛ در روابط عمومی سپاه هم که بود، میدیدم چگونه از برگههای کاغذ صرفه جویی کرده و همیشه از کاغذهای باطله استفاده میکرد.
موتور سیکلت سپاه در دستش بود ؛ آن زمان ما در حال ساخت خانهمان بودیم؛ آقا محمد در اوج گرما و در حالی که روزهای دوشنبه و پنجشنبه را روزه میگرفت، مسیر طولانی منزل تا خانه در حال ساخت را پیاده رفت و آمد میکرد ولی از وسیله بیتالمال استفاده نمیکرد.
یک بار هم قرار بود به همراه یکی از دوستانش برای خرید تیرآهن بروند ؛ به منزل آمد و گفت: « دو تا پیراهن بیاورید »؛ او نمیخواست با لباس سپاه برای خرید برود؛ زیرا از لباس سپاه سوءاستفاده نمیکرد؛ دو عدد پیراهن به او دادم؛ یکی پیراهن دامادیاش بود که آن را داد تا دوستش بپوشد؛ بعد هم که کارشان تمام شده بود، آن لباس را نیاورد و گفت: «آدم آنچه خوب است و دوستش دارد را به دوست خوباش میدهد».

شهید محمد تقی ترکمانی در کنار مادرش

قدیما عکس های عاشقی اینجوری بود !!!!

قدیما
عکس های عاشقی
اینجوری بود !!!!
خاطره ای از سردار شهید زین الدین
ساعت ده یازده بود که آمد و لای موهایش پر از شن بود. سفره را انداختم گفتم : «تا تو شروع کنی من لیلا رو بخوابونم ». گفت : « نه صبر میکنم با هم بخوریم »...
وقتی برگشتم دیدم کنار سفره خوابش برده .... داشتم پوتین هایش را در می آوردم که بیدار شد....
گفت:«می خوای شرمنده ام کنی؟ » گفتم : «خسته ای.»
گفت:«نه تازه می خوام با هم شام بخوریم» ... .
تقدیم به پیشگاه همه ی شهدا صلوات

چرا یادگار جنوب؟